در این نوشته تنها می خواهم به این نکته اشاره کنم که:
شیخیه که بستر پیدایش بابیت و بهائیت است، در زمان سید کاظم رشتی رابطه تنگاتنگی با استعمار داشت.
شاید از خودتان بپرسید که این مطلب را از کجا می توان اثبات کرد؟!
سئوال بجایی است که با این مقاله به پاسخش پی خواهید برد:
وهابیت فرقه است که برای دگرگونی اعتقادات اهل سنت، در میان جوانان سنی مذهب عربستان پدیدار شد. این فرقه هر آن کس را که به افکار و اعتقاداتشان ایمان نمی آورد، حتی اگر از اهل سنت بود و شهادتین را هم می گفت، می کشتند.
با نگاهی کوتاه به حمله وهابیت به کربلا و کشتار وحشیانه آن زمان که در تاریخ نقل شده است که آنان چه کردند:
1. آنان بیش از پنج هزار نفر را کشتند و زخمىها حساب نداشت، صحن مقدّس امام حسین علیهالسلام از لاشه کشتگان پر و خون از بدنهاى سر بریده شده، روان بود.1 البته برخی هم نوشته اند که آنان در یک شب، بیش از 20 هزار نفر را کشتند و سربریدند.2
2. زن و مرد و پیر و جوان را کشتند.
3. نمازگزاران را در حال رکوع و سجده سربریدند
4. حتی حرمین شریفین سید الشهدا و ابالفضل العباس علیهما السلام هم امن نبود و زائران و متوسلین به ایشان را داخل شبکه های ضریح این بزرگواران می کشتند.3
حال نگاهی به شیخیه می کنیم که خود را شیعه می داند و باور دارد که امیرمؤمنان علی علیه السلام بر حق است و حق او در زمان خلفای سه گانه غصب شده است، حتی درباره اهل بیت به غلو نیز می پردازد.
در تاریخ است که پیروان شیخیه، تمام تلاش خود را برای سرکوب علمای شیعه در کربلا به کار بردند بر همین اساس بود که محمد نجیب پاشا کربلا را محاصره و به آن حمله کرد.4
سید کاظم رشتی سرکرده این فرقه، هنگام حمله وهابیت به کربلا در این شهر مقدس بود؛ خانه اش پناه گاه و امن بود. کاظم رشتی در أمان بود و هر کس به او پناهنده می شد، در أمان بود.
این در أمان بودن به چه معنایی است؟؟
آیا کاظم رشتی، اعتقادات وهابیت را پذیرفته بودند که در أمان بودند؟!
آیا خانه کاظم رشتی از دید وهابیون مخفی بود که آنان این خانه و اهل را ندیدند؟
یا این أمان حاصل پیمان شیخیه با استعمار بود و این پیمان شوم بود که جان آنان را نجات داد.
از دو حال خارج نیست، یا کاظم رشتی با وهابیت کنار آمده بود یا با استعمار؛ زیرا وهابیت ساخته استعمار بود و نمی توانست به پدر خود پشت کند و دستور آن را مبنی بر آزاد گذاشتن شیخیه نشنیده بگیرد…
شاید از خود بپرسید که چرا در أمان بودن کاظم رشتی که سرکرده شیخیه بود، محل سئوال است؟
در پاسخ باید بگوییم که:
وهابیت خون اهل سنتی را که او را نپذیرد می ریزد چه رسد به کسی که مقدساتش را رد می کند و محاسن کسانی را که خون او را به جوش می آورند، با غلو باز می گوید و …
خلاصه بگویم: در حمله وهابیت به کربلا باید شیخیه نابود می شد، چون شیخیه و وهابیت دو فرقه رو در روی همند…
عجیب است از طرز فکر حاج محمدکریم خان کرمانی5 که از این فاجعه بزرگ عالم شیعه و از این کشتار وحشتناک جانبداری می کند و این را بلائی می داند که از جانب خداوند، به خاطر آن که مردم کربلا سید کاظم را رنجانیده بودند، بر سر مردم کربلا وارد شد! ایشان می نویسد: «یک سال قبل از وفات آن سیدکاظم از بس بنای بی انصافی و هرزه گی آن اعادی دین مبین گذاردند خداوند را به غضب درآوردند. رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) را به خشم آوردند و ائمه طاهرین سلام الله علیهم را به انتقام واداشتند و حکم از مصدر قضا و قدر به نزول بلا آن قوم پرشور و شر صادر شد و نجیب پاشائی انگیخته شد و کربلا را محاصره کرد و مدتی مدید ، قریب سی هزار توپ به آن بلد زدند و بسیاری از آن بلد را خراب کردند».6
اما اینکه چرا شیخیه نباید از میان می رفت:
چون شیخیه بستر بابیت بود و بابیت بستر بهائیت. استعمار، شیخیه را برای ترویج بابیت و ضعیف ساختن مهدویت به وجود آورد تا در نهایت بهائیت را برای نابودی اسلام بسازد.
اگر شیخیه در کربلا نابود می شد، بابیتی برای مقابله با فرهنگ مهدوی به وجود نمی آمد تا بهائیتی را برای جوانان شیعه بسازد و پاکی و عفت آنان را نشانه رود. (در مبحث بابیت گفتیم که بابیت را در زمانی به ایران تحمیل کردند که کشورمان به خاطر تجاوزات بیگانگان و … در فقر شدید فرهنگی و مالی به سر می برد. استعمارگرانی چون انگلیس و روسیه با آن که رابطه خوبی نداشتند، بر سر این مسئله با هم متحد شدند تا دست مراجع را از امور کشور کوتاه کنند، از این رو بابیت را از دامان کثیف شیخیه بیرون کشیدند تا با موعود سازی و سوء استفاده از اعتقاد مردم به مهدویت افکار عمومی مردم و مراجع را از امور کشور منحرف سازند و آنان را مشغول کنند تا به استعمار خود بپردازند و …)
برای مطالعه بیشتر می توانید به کتاب بهائیان مرحوم نجفی مراجعه فرمایید…
پانوشت:
1. مسیر طالبی، ص 408.
2. تاریخچه نقد و بررسى وهّابىها، ص 162.
3. هدایه الطالبین، ص152.
4. «شهر حسین» ص417، مرحوم میرزا محمدتنکابنی در صفحه 56 کتاب «قصص العلماء» تأیید می کند که حمله نجیب پاشا با مشاجرات سیدکاظم و علما مرتبط بوده است.
5. از پیروان فرقه شیخیه است که پس از کاظم رشتی خود را سردمدار شیخیه دانست.
6. هدایه الطالبین، ص152.